🍀شرح جلسهی بیست و چهارم🍀
به قلم صبا فاضل
🍀شرح جلسهی بیست و چهارم🍀
حاضرین: فرشته، الهام، الهه، ویدا، علیرضا، سعیده، مسعود و معصومه، آیدا، محمد و انسیه، صبا
📖 شاهنامهخوانی
⚘ سعیده داستان قیام فریدون علیه ضحاک رو تعریف کرد. اینکه فریدون با همراهی کاوه آهنگر، ضحاک رو در کوه دماوند به بند میکشه و خودش به پادشاهی میرسه.
بیاورد ضحاک را چون نوند
به کوه دماوند کردش ببند
فریدون چو شد بر جهان کامگار
ندانست جز خویشتن شهریار
ز ضحاک شد تخت شاهی تهی
سرآمد برو روزگار مهی
⚘ فریدون با شهرناز و ارنواز (همسران قبلی ضحاک) ازدواج میکنه که سه پسر به نامهای سَلْم، تور و ایرج به دنیا میارن. فریدون قلمروش رو بین سه فرزندش تقسیم میکنه؛ روم و خاور برای سلم، ترکان و چین برای تور، ایران زمین برای ایرج
ز سالش چو یک پنجه اندر کشید
سه فرزندش آمد گرامی پدید
از این سه دو پاکیزه از شهرناز
یکی کهتر از خوب چهر ارنواز
نهفته چو بیرون کشید از نهان
به سه بخش کرد آفریدون جهان
یکی روم و خاور دگر ترک و چین
سیم دشت گردان و ایران زمین
⚘ این تقسیمبندیِ قلمروِ فرمانروایی برای تور و سلم خوشایند نبود و به اینکه ایران و تخت کیانی به ایرج که کوچکترین فرزند بوده سپرده شده حسادت میکنند. ایرج برای دلجویی نزد دو برادر بزرگتر میره، اما اونها مهر ایرج رو نمیپذیرند و او رو میکشند و سرش رو از تن جدا میکنند و برای پدر (فریدون) میفرستند.
چو از خیمه ایرج به ره بنگرید
پر از مهر دل پیش ایشان دوید
بدو گفت تور ار تو از ماکهی
چرا برنهادی کلاه مهی
ترا باید ایران و تخت کیان
مرا بر در ترک بسته میان
سر تاجور ز آن تن پیلوار
به خنجر جدا کرد و برگشت کار
به تابوت زر اندرون پرنیان
نهاده سر ایرج اندر میان
⚘ فریدون و همه ایران به عزای ایرج مینشینند. سالها میگذره تا اینکه نوه ایرج، به نام منوچهر، با یاری فریدون (جدش) به خونخواهی ایرج قیام میکنه و تور و سلم رو میکشه. فریدونِ سالخورده که خیالش از انتقام خون ایرج راحت شده، چشم از جهان میبنده و منوچهر بر تخت پادشاهی تکیه میزنه و به این ترتیب داستان فریدون در شاهنامه به پایان میرسه.
سپاس فراوان سعیدهجان✨
🎲 ادامه جلسه تا آخر هم بازی کردیم.
🔸 جلسه آینده، برمیگردیم به موضوع انسان ماشینی تا با ارائه محمد این بحث رو به پایان ببریم.
شاداب باشید ❄️
#Meeting_minutes